اول یار
طرح جلد کتاب اثری از محمد پیرحیاتی(مونس) بر اساس نقاشی از ایشان به نام «درخت عشق»
می باشد
یادداشت مترجم
میخواهم پا به پای پیرحیاتی پیش روم، واژههایی را به کار گیرم که قامت بلند مفاهیم او را برازنده باشد؛ واژههایی عارفانه در کالبد کلماتی عاشقانه که از عواطفی رقیق برمیخیزد و عشقهای زمینی را درمینوردد و سمت و سوی آسمانی به خود میگیرد. میخواهم بگویم چهگونه «عشق تصویری بیکاست از انسان را در آیینه رفتارش نشان میدهد». مینویسم این جمله را به انگلیسی و بازمیخوانم آن را و درمییابم مفهوم منتقل شده است و کلمات آنگونه که باید برگردانده شدهاند و میدانم که اکنون قابل فهم هستند اما با این حال احساس میکنم اندکی از لطافت کلامی آن کاسته شده است و از خود میپرسم آیا به راستی همان شور و حالی را که من ایرانی از خواندن همین جمله لطیف پرمغز پارسی در خود احساس میکنم، یک انگلیسیزبان از ترجمه این عبارات احساس خواهد کرد؟ نمیدانم؛ اطمینان ندارم. آیا انگلیسی، زبانی است که قادر است مفهوم «بوسه نور را بر گونة حضور» آنگونه که من مترجم حس میکنم و به شوق میآیم لمس کند و به لایههای زیرین معنای آن پی ببرد؟ دچار تردید میشوم و میدانم کوشش من در ترجمه بیثمر نبوده است اما کفایت نمیکند.
و آن وقت است که خود را راضی میکنم با این سخن صادقانه که کدام مردان فرهنگ و ادب انگلیسیزبان توانستهاند همه مفاهیم سترگ دیوان معلای مولانا را به انگلیسی بازگردانند؛ کدام مترجم بزرگ انگلیسیزبان توانسته است حافظ را آنگونه که من ایرانی با آن به شور میرسم، اوج میگیرم، به نشاط میآیم و به خلسه فرو میروم چنان بنویسد که انگلیسیزبان به شور آید، اوج گیرد، به نشاط آید و در خلسه فرو رود. و باز خود را با این کلام بیشائبه راضی میکنم که برای رسیدن به همه این مفاهیم عارفانه و همه این معانی عاشقانه یک راه وجود دارد و آن اینکه ایرانی باشی. و با هنر ایرانی بودن است که میتوان عارفانه گفت، عارفانه شنید و عارفانه خواند.
«دکترمهدی افشار»