اسرار
طرح جلد کتاب از انتشارات واژه آرا میباشد
یادداشت مترجم
باید هجرت کرده باشی از خویشتن خویش و به مراقبه در خود نگریسته باشی، نه از درون که از برون تا بتوانی کلامی بر زبان آوری که گوشههای دل را بلرزاند و موجی افکند در قشر خاکستری مغز و به تأمل وادارت کند که دریابی به راستی کیستی به اعتبار آن که گفتهاند «من عرف نفسه فقد عرف ربه». باید رازها گفته باشی با خدایت و الهامها گرفته باشی از او که منبع همه الهامات است و منشأ همه آگاهیها و سرآغاز خرد است و منتهای دانایی که بگویی: «خداوند انسان را منبع اسرار خود می داند، نه مولد افکار خود.»
باید بارها و بارها انکار خویش کرده باشی و خواستنها را نادیده گرفته، خواستهها را لگدمال کرده باشی تا بتوانی بگویی: «با نخواستن، تن به اطمینان و اراده پناه می برد تا همه جنس دل شود.»
باید خلق خدا را عاشقانه دوست داشته باشی، غمهایش، غمی سنگین به دلت نشانده باشد و شادیهایش، روحت را به نشاط آورده باشد و وحدت را در کثرت دیده باشی تا بتوانی بگویی:«ما از یک درخت هستیم که معنای خود را به میوههای فراوان میدهیم.»
باید تسلیم شدن در برابر اراده الهی را با همه هستی تجربه کرده باشی و به مقام رضا رسیده باشی و انتعاش مقام رضا را درک کرده باشی که بگویی: «شفافیت یعنی انتقال از وضعی که در آن اختیار داری به وضعیتی که بیاختیاری.»
باید بخشـودن و عفـو کردن را فرا گرفته باشـی و در نهانخانه دل آمـوخته باشـی این
آموزه را که در عفو لذتی است که در انتقام نیست و آنگاه بگویی: «زندگی، پایان تقصیرها و آغاز تصمیمهاست» که عفو خویشتن، دشوارتر از عفو دیگران است.
باید در کام هستی خود «ایمان» را مضمضه کرده باشی و شیرینی آن را دریافته باشی و دانستهباشی که به یاری ایمان استوارتر میتوان قدم برداشت به اعتبار «یُثَبِت اقدامکم» تا بگویی: «ایمان، درختی پر میوه است که هر کسی از آن بخورد، به باغی راهنمایی خواهد شد آکنده از رنگین کمان.»
باید کلام حکیمانه «این نیز بگذرد» و «چنین نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند» را با همه وجود دریافته باشی و در لحظه لحظة زندگی به کار گرفته باشی که بگویی: «شاید شنیده باشی که غروب را به غمناکی وصف میکنند، غم نیز جاودانه نیست، سرانجام غم غروب میکند.»
و باید...
و صدها «باید» دیگر را باید آموخته باشی تا بتوانی اینگونه سخن بگویی: عارفانه، نه، عاشقانه. اینگونه حدیث دل بگویی که اندیشه را به تأمل و تعقل و توغل و دل را به لرزه افکنی و موجی از احساس و ادراکی وصفناشدنی را در خوانندهات جاری گردانی.
و محمد پیرحیاتی با من چنین کرد تا بیاندیشم به هجرت، به ایمان، به خلق خدای، به ابلیس نمازگزاری که بیخدا بود و به چشمهیی که از تخیل من جان میگرفت، به تجلی که فرزند تجسم و تعقل است و به دهها نکته باریکتر از موی که این اندیشهها، در من نشاطی انگیخت، ماندگار و کوشیدم با ترجمه آن الهامات و آن اندیشهها، شما را نیز در نشاطی که چشیدهام سهیم گردانم.
مترجم : «دکتر مهدی افشار»